29 صفر - ظلم، تضییع حق

ظلم، تضییع حق

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 41 ، 29 صفر 1436) به تبیین موضوع «ظلم، تضییع حق» می‌پردازیم.

در جلسه‌ی قبل، این سؤال را مطرح کردیم که با وجود وسعت رحمت خدا در هستی، چگونه می‌توانیم او را در جلوه‌ی شدید‌الإنتقام و عذاب جهنم ببینیم؟ خدا همه‌ی بندگانش را دوست دارد و از هرگونه انفعال و کینه به دور است؛ هیچ نیازی هم به عذاب بندگان ندارد. پس چطور راضی می‌شود آنان را به سخت‌ترین عذاب‌ها معذّب کند؟

ما هنوز تصور درستی از جهنم و مراتب آن نداریم؛ لذا پیش از بررسی آیات مربوط به آن باید ظلم را بشناسیم و بدانیم از کجاست. ظلم و جهنم، جهت ایجادی ندارد؛ اما جهت خَلقی دارد. توضیح آنکه ذات حق، عاری از هرگونه تعیّن است و ظلم در آن راه ندارد. رتبه‌ی ایجاد هم ظهور بی‌واسطه‌ی حق‌تعالی یا همان احدیت و واحدیت است که باز کثرت ندارد و در آن، هیچ تقابل اسمائی و تعین جلال و جمال نیست. این رتبه‌ی ظهوری، در بطن همه‌ی موجودات هست.

اما در مرحله‌ی بعد یعنی خلقت، هر اسم، تعین و تشخص پیدا می‌کند. اینجاست که اسماء جلال و جمال می‌آید و هر موجود در رتبه‌ی خلقی شکل می‌گیرد. در تقابل اسماء، هم اسم "هادی" می‌آید، هم اسم "مضلّ"؛ و هرکس هرکدام را بخواهد، انتخاب می‌کند. پس شیطنت شیطان، در رتبه‌ی ظهوری و ایجادش نیست؛ همان طور که کفر کافر، مربوط به مرحله‌ی ایجاد نیست. شیطان هم مثل سایر موجودات، ظهور وجود است؛ اما در خلقت و تعیّن به اختیار خود، شیطان می‌شود و از مسیر وجودش خارج می‌گردد؛ این یعنی ظلم، که تبعات خود را دارد.

پس در اصل وجود، ظلم نیست؛ اما در مراتب تعین و تشخص هست. یکی از سنت‌های الهی هم این است که هرکس به اندازه‌ی ظلمش وارد در آتش است و هیچ کس نمی‌تواند از سنن الهی فرار کند. تنها کسی از جهنم رهایی می‌یابد که عاری از ظلم باشد. پس همه‌ی ما در جهنم می‌رویم، اما نه اینکه جهنمی بمانیم؛ بلکه در همین دنیا با دفع و رفع ظلم می‌توانیم از جهنم به درآییم؛ اگر نخواستیم، در برزخ و قیامت خارج می‌شویم و اگر نه، آن وقت خلود است.

راه رهایی از ظلم چیست؟ ابتلا. ابتلا، در لایه‌های وجود در تعین و تشخص است. حضرت ابراهیم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) در ابتلائات، ظلم را از همه‌ی لایه‌های وجودش بیرون کشید و از او جز وجودش که ظهور حقّ است، نماند. این گونه بود که به رتبه‌ی ذات رسید و امام شد. در فعل و صفت، ظلم هست و امکان گناه و خودبینی وجود دارد؛ اما در رتبه‌ی ذات، هیچ ظلمی نیست. همه‌ی انسان‌ها هم قابلیت دارند به آن رتبه برسند؛ اما همه نمی‌رسند.

پس اصل جهنم، ظلم انسان به خودش است و خدا گرچه شدید‌الإنتقام است، هرگز ظلم نمی‌کند: "...وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ"[1]. ظالم هم به «نفس» خویش ظلم می‌کند، نه "روح" و وجودش؛ چون در وجود، رحمت حکومت می‌کند. اما اینجا که به اختیار، روحش را تعین می‌دهد و ذات را در فعل و صفت به ظهور می‌رساند، می‌تواند خلاف مشیت حق رود و به خود ظلم کند.

لغت‌نامه‌ی التحقیق، اصل ماده‌ی "ظلم" را ضایع کردن حق و ادا نکردن آن دانسته است؛ چه حقّ نفس باشد، چه حقّ خدا و چه حقّ دیگران یعنی انسان یا طبیعت در هر رتبه‌ای. ظلم می‌تواند در حوزه‌ی تمام حقوق مادی، معنوی(مثل عبادات) و روحانی(مثل کسب معرفت) واقع شود. بالاترین ظلم، ظلم به نفس است که همه‌ی انواع ظلم از آن ناشی می‌شود.

ظلم به نفس یعنی کوتاهی در ادای حقّ نفس که همان سیر به سوی کمال است، با تعلق به امور مادی و دنیوی. بنابراین ریشه‌ی ظلم به خدا، مردم و طبیعت هم تعلق به امور مادی است. تعلق، وابسته بودن است؛ نه داشتن و استفاده کردن. تعلق وجود انسان، نه دنیا و شئون مادی است و نه حتی نماز و روزه و عبادت، بلکه الله است؛ و به هر رتبه‌ی پایین‌تر تعلق پیدا کند، به همان اندازه ظالم است.

انسان باید از جهنم میل و هوی و وابستگی در هر رتبه‌ای رها شود تا به بهشت نور و لقاء برسد که جایگاه امن و آرامش است؛ جایی که نگران هیچ چیز نباشد و هیچ چیز نتواند وجود او را تکان دهد و بالا و پایین کند. وگرنه بهشت هم مراتب نازلش نگرانی می‌آورد و آرامش محض نیست. آن‌که برای بهشت نماز می‌خواند، مدام نگران است که هیچ چیز مانع مستحبات نمازش نشود، حتی امور واجبی مثل کسب معرفت یا ادای دین طلب‌کار؛ چنین کسی در بهشت نور و لقاء نیست، چون نگرانِ از دست دادنش است! همچنین زیارتی که به انسان آرامش ندهد و فرد با هزار دغدغه و نگرانی برود و با هزار دغدغه برگردد و هزار حقّ کوچک و بزرگ را ضایع کند تا خود به لذت زیارت برسد، بهشت لقاء نیست.

کسی می‌تواند به آرامش برسد که از هر نوع وابستگی رها شود. کسی که واجب را فدای مستحب می‌کند، یا واجب و مستحب را برای نفس خود و رسیدن به بهشت انجام می‌دهد، ظالم است. باید همه چیزش لله و در راستای رسیدن به جامعیت وجودش یعنی خلیفةاللّهی باشد. هروقت از جهل و غفلت به کلی درآمد، بداند که دیگر ظالم نیست.

پس از ظلم به نفس، ظلم به خدا مطرح می‌شود و آن، کوتاهی در رعایت شأن و مقامِ توحید و صفات جمال و جلال حقّ است. دقت کنید؛ نه فقط مخالفت و معصیت، بلکه "کوتاهی" در معرفت خدا و اسماء و صفات او ظلم است.

"وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لایُفْلِحُ الظَّالِمُونَ."[2]

و كيست ظالم‌تر از آن‌كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب کرده است؟ همانا ظالمان، رستگار نمی‌شوند.

حال آیا اینکه ما با وجود این همه ظلم، خود را جهنمی نبینیم و بدون آنکه در مسیر رحمت، قدمی برداریم، فکر کنیم بهشتی می‌شویم، افترا بر خدا نیست؟ چون او خود می‌فرماید: هر نفسی در گروی اعمال خویش است[3].

ظلم به دیگران هم دو نوع است. اول، ظلم به مردم یعنی رعایت نکردن حقوق آنان در حیطه‌ی جان، مال و آبرو که از گناهان کبیره‌ محسوب می‌شود. رشوه یا پارتی‌بازی در هر نوع و اندازه‌اش، از مصادیق ظلم به مردم است. امروز ما به ظلم در جامعه معترضیم، اما خودمان هرجا بتوانیم و نیاز داشته باشیم، حقوق دیگران را ضایع می‌کنیم تا سریع‌تر و راحت‌تر به هدفمان برسیم. در حالی که نباید حقّ هیچ کس را به هیچ بهانه‌ای ضایع کنیم؛ وگرنه در سجاده هم باشیم، سر جای بندگی خود نیستیم و اگر هم احساس لذت و آرامش کنیم، نفسمان است، نه دلمان.

پس از این هم ظلم به طبیعت است. که غوغا می‌کند. دیروز مردم ظاهراً مراقب طبیعت بودند و فقط کسی که خمس و زکات محصولاتش را نمی‌داد، ظالم بود. اما امروز ظالمان به ظاهر طبیعت هم رحم نمی‌کنند؛ زمین‌های کشاورزی را از بین می‌برند و درختان سبز را از ریشه می‌خشکانند تا خانه و کارخانه و ویلا بسازند و این گونه حقّ حیات و زندگی سالم را از سایر جانداران و حتی انسان‌ها می‌گیرند.

درنهایت، ظلم، هرگونه تضییع حق نسبت به خود، خدا یا خلق، و خروج از اعتدال در افعال، اخلاق و افکار است.

 


[1]- سوره آل عمران، آیه 117.

[2]- سوره انعام، آیه 21.

[3]- سوره مدثر، آیه 38 : "كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ".



نظرات کاربران

//